فریدون مشیری - خار و روزگار

چو خاری به دل داری از روزگار
چو نتوانی از دل برون کرد خار
چو درمان و دارو نیاید به دست
                  زر و زور بازو نیرزد به هیچ
چو تدبیر و نیرو
                نیاید به کار
در آن تنگنایی که اندوه و رنج
دلت را فراگیرد از هر کنار ...

به گل فکر کن!
به پهنای یک آسمان گل
به دریای تا بیکران گل ...
رها کن تن خسته ات را 
در آن باغ تا بی نهایت بهار
شنا کن!
          سبکبال،
                   پروانه وار ...
مگر ساعتی دور از آن کارزار
بیاسایی از گردش روزگار.

" فریدون مشیری "

زندگينامه دكتر علي شريعتي

بيوگرافي دكتر شريعتي

دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دین بوده اند.... پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (موسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن «تجدید حیات اسلام و مسلمین» بود) و مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود. علی حساسیتهای لطیف انسانی و اقتدار روحی و صلاحیت عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود. علی به سال 1319 در سن هفت سالگی در دبستان ابن یمین، ثبت نام می کند، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور ـ تبعید رضا شاه و اشغال کشور توسط متفقین ـ  خانواده اش را به ده می فرستد و پس از برقراری آرامش نسبی در مشهد علی و خانواده اش به مشهد باز می گردند. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال 31، اولین بازداشت علی که در واقع نخستین رویارویی مستقیم وی با حکومت و طرفداری همه جانبه او از حکومت ملی بود، واقع  شد. در همین زمان یعنی 1331 وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) می کند. در اواسط سال 1331 تحصیلات علی در دانشسرا تمام شد و پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد. و همزمان به فعالیتهای سیاسیش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نیز در همین دوره نوشته شده است. در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد وارد آن دانشکده شد. در دانشکده مسئول انجمن ادبی دانشجویان بود در همین سالهاست که آثاری از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و او را سخت تحت تاثیر قرار داد. در این زمان فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی شریعتی در نهضت (جمعیتی که پس از کودتای 28 مرداد توسط جمعی از ملیون خراسان ایجاد شده که علی شریعتی یکی از اعضا آن جمعیت بود). آشنایی او با خانم پوران شریعت رضوی در دانشکده ادبیات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 می گردد. و پس از چند ماه زندگی مشترک به علت موافقت با بورسیه تحصیلی او در اوایل خرداد ماه 1338 برای ادامه تحصیل راهی فرانسه می شود. در طول دوران نحصیل در اروپا علاوه بر نهضت آزادیبخش الجزایر با دیگر نهضتهای ملی افریقا و آسیا، آشنایی پیدا کرد و به دنبال افشای شهادت پاتریس لومومبا در 1961 تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیک در پاریس سازمان یافته بود که منجر به حمله پلیس و دستگیری عده زیادی از جمله دکتر علی شریعتی شد. دولت فرانسه که با بررسی وضع سیاسی او، تصمیم به اخراج وی گرفت اما با حمایت قاضی سوسیالیست دادگاه، مجبور می شود اجرای حکم را معوق گذارد. وی در سال 1963 با درجه دکتری یونیورسیته فارغ التحصیل شد و پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش به ایران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگیر شد.

 پس از بازگشت از اروپا

پس از پنج سال تحصیل و آموختن و فعالیت سیاسی، در اروپا، بازگشت به فضای راکد و بسته جامعه ایران و آن هم تدریس در دبیرستان بسیار رنج آور بود، سال بعد (وی) پس ازقبولی در امتحان به عنوان کارشناس کتب درسی به تهران منتقل می شود و با آقایان برقعی و باهنر و دکتر بهشتی که از مسئولین بررسی کتب دینی بودند، همکاری می کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور لوئی ماسینیون حاصل تلاش او در این دوره است. از سال 1345 او به استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام می شود. موضوعات اساسی تدرس او را می توان به چند بخش تقسیم کرد: تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی. از همان آغاز روش تدریس، برخوردش با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می کرد. چاپ کتاب اسلام شناسی و موفقیت درسهای دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد و ایراد سخنرانیهای او در حسینیه ارشاد در تهران موجب شد که دانشکده های دیگر ایران از او تقاضای سخنرانی کنند این سخنرانیها از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه این فعالیتها مسئولین دانشگاه را بر آن داشت که  ارتباط او با دانشجویان را قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی ـ فرهنگی بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پی این کشمکشها و دستور شفاهی ساواک به دانشگاه مشهد کلاسهای درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطیل شد. از اواخر آبان ماه 51 بخاطر سخنرانی های ضد رژیم، زندگی مخفی وی آغاز شد و پس از چند ماه زندگی مخفی درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفی کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادی زندانی کردند؛ که نهایتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد می شود و بدین ترتیب مهمترین فصل زندگی اجتماعی و سیاسی وی خاتمه می یابد. در این دوران که مجبور به خانه نشینی بود؛ فرصت یافت تا به فرزندانش توجه بیشتری کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت یافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شریعتی نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال 1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس از اقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید و پس از گذشت یک ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س) در سوریه به خاک سپرده شد.

دكتر شريعتي گفته .....

مفصل‌ است‌؛ خاطره‌هایی‌ پر از خون‌ و ننگ‌ و نام‌ و ترس‌ و دلاوری‌ و صداقت‌ و دروغ‌ و خیانت‌ و فداکاری‌ و… و شهادتها و… چه‌ بگویم‌؟

چه‌ آتشی‌؟ چه‌ آتشی‌؟ اگر آب‌ اقیانوسهای‌ عالم‌ را بر آن‌ می‌ریختند زبانه‌ هایش‌ آرام‌ نمی‌گرفت‌، خیلی‌ پیش‌ رفتم‌… خیلی‌… مرگ‌ و قدرت‌ شانه‌ به‌ شانه‌ام‌ می‌آمدند. به‌ هر حال‌ گذشت‌، آری‌، مثل‌ اینکه‌ دیگر گذشت‌ و من‌ از این‌ سفر افسانه‌ای‌ حماسی‌ که‌ منزلها و صحراها بریدم‌ و برگشتم‌ و با دست‌ خالی‌ بسیاری‌ از آنها که‌ در آن‌ وادیها در پی‌ من‌ می‌آمدند،
برگشتند و
فروختند و
چه‌ گران‌،
چه‌ ارازن‌!
وازرت‌، مدیریت‌ کل‌، وکالت‌، نمایندگی‌… ریاست‌ فلان‌… هو… و من‌ آنچه‌ را اندوخته‌ بودم‌ و داشتم‌ نفروختم‌. که‌ از هرچه‌ می‌دادند گران‌تر بود، معامله‌ مان‌ نشد و
بالاخره‌ من‌ ماندم‌ و هیچ‌!
و آمدم‌ آهسته‌ و آهسته‌ و خزیدم‌ به‌ این‌ گوشه‌ مدرسه‌ و… معلمی‌… و هرگز افسوس‌ نخوردم‌ و سخت‌ غرق‌ لذت‌ و فخر که‌ ماندم‌ و دنیا مرا نفریفت‌ و به‌ آزادی‌ ام‌، به‌ ایمانم‌ و به‌ راهم‌، خیانت‌ نکردم‌…
ایستادم‌ اما برنگشتم‌…
اما بازنگشتم‌،
به‌ بیراهه‌ هم‌ نرفتم‌ که‌ من‌ نه‌ مرد بازگشتم‌!
” استوار ماندن‌ و به‌ هر بادی‌ بباد نرفتن‌ دین‌ من‌ است‌، دینی‌ که‌ پیروانش‌ بسیار کم‌اند”

معلم شهيد دكتر شريعتي

روي در روي سياهي - فريدون مشيري   

روی در روی سیاهی

                       ایستاده ، راست

یکه و تنها ، تمام شب

در کلامش ، نور

بر زبان ، آتش

بر لبش ، فریاد :

شمع .


شعله افزون  می کند گر سر به تیغش بر زنند !

تیرگی گم می شود چون شمع ها روشن کنند .

راست - هم چون شمع - خواهد ایستاد آیا

روی در روی سیاهی

یک تن از این جمع ؟
فريدون مشيري


حکایتی از حضرت علی (ع)

 مردي را كه شراب نوشيده بود نزد ابوبكر آوردند.

ابوبكر گفت : با اينكه حرمت شراب را مي دانستي چرا آشاميدي؟

گفت : من در ميان قومي اسلام آوردم كه شراب خواري را حلال مي دانستند ، اگر حرمتش را مي دانستم ، اجتناب مي كردم.

ابوبكر به غلام خود گفت : حضرت علي عليه السلام را نزد ما بخوان.

عمر گفت : قاعده مردم نزد حكم مي روند.

نزد حضرت علي عليه اسلام رفتند ماجرا را باز گفتند سلمان فارسي نيز حضور داشت.
شرابخوار گفته ي خود را تكرار كرد.

حضرت علي عليه السلام به ابوبكر گفت : چند نفر را به همراهش بفرستيد تا او را در خانه هاي مهاجر و انصار بگردانند ، چنانكه كسي آيه تحريم شراب را برايش خوانده است گواهي دهد تا حد بر او اجرا شود و اگر كسي گواهي نداد حدي بر او نيست.
ابوبكر چنين كرد هيچكس گواهي نداد ابوبكر هم او را رها كرد.

سلمان به حضرت علي عليه السلام گفت : خوب شد كه آنها را راهنمايي كردي.

حضرت علي عليه السلام گفت : مي خواستم تاكيد آيه (افمن يهدي الي الحق الخ) آيا كسي كه مرد را به راه راست هدايت مي كند سزاوارتر است پيروي شود يا كسي كه هدايت نمي كند و خود بايد هدايت گردد را تجديد كنم.

علی ای همای رحمت

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

 

شهريار

دکتر علی شریعتی  و  افکارش

* خدایا : عقیده مرا از دست عقده ام مصون دار .

* خدایا : به من قدرت تحمل عقیده مخالف ارزانی کن .

* خدایا : مرا همواره آگاه و هوشیار ساز تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری - مثبت یا منفی - قضاوت نکنم .

* خدایا : شهرت , منی را که : میخواهم باشم , قربانی من که : می خواهند باشم نکند .

* خدایا : به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم .

* خدایا : مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان , اضطراب های بزرگ , غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز .

* خدایا : اندیشه و احساس مرا در سطحی پائین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید شبه آدم های اندک را متوجه شوم ; چه , دوست تر می دارم بزرگواری گول خورده باشم تا همچون اینان , کوچکواری گول زن .

* خدایا : بر اراده , دانش , عصیان , بی نیازی , حیرت , لطافت روح , شهامت و تنهایی ام بیفزای .

* خدایا : مرا یاری ده تا جامعه ام را بر سه پایه کتاب , ترازو و آهن استوار کنم و دلم را از سه سرچشمه حقیقت , زیبایی و خیر سیراب سازم .

* خدایا : جامعه ام را از بیماری تصوف و معنویت زدگی شفا بخش تا به زندگی و واقعیت بازگردد و مرا از ابتذال زندگی و بیماری واقعیت زدگی نجات بخش , تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم .

* خدایا : به روشنفکرانی که اقتصاد را اصل میدانند بیاموز که اقتصاد هدف نیست و به مذهبی ها که کمال را هدف می دانند بیاموز که : اقتصاد هم اصل است .

* خدایا : این آیه را که بر زبان داستایوسکی رانده ای بر دل های روشنفکران فرود آر که :" اگر خدا نباشد , همه چیز مجاز است "

جهان فاقد معنی و زندگی فاقد هدف و انسان پوچ است و انسان فاقد معنی فاقد مسئولیت نیز هست .

* خدایا :در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن .

* خدایا : در تمامی عمرم به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر لحظه ای را در ترجیح عظمت , عصیان و رنج بر خوشبختی , آرامش و لذت اندکی تردید کرده اند.

* خدایا : به هر که دوست می داری بیاموز که ‌:عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که : دوست داشتن از عشق برتر !

* خدایا : مرا از همه فضایلی که به کار مردم نیاید محروم ساز !

و به جهالت وحشی معارف لطیفی مبتلا مکن که درجذبه احساس های بلند و اوج معراج های ماورا برق گرسنگی را در عمق چشمی و خط کبود تازیانه را بر پشتی نتوانم دید !

* خدایا : به جامعه ام بیاموز که تنها راه به سوی تو از زمین میگذرد اما به من بیراهه ای میان بر را نشان بده .

* خدایا : به مذهبی ها بفهمان که : آدم از خاک است , بگو که : یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی میکند که یک پدیده غیببی , در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در اخرت .

و مذهب , اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد .

* خدایا : به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهو دگیش سوگوار نباشم .

بگذار تا آن را من ,خود ,انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست داری .

* خدایا : چگونه زیستن را تو به من بیاموزچگونه مردن را خود خواهم دانست .

* خدایا : مگذار , که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر مرا با کسبه دین با حمله تعصب و عمله ارتجاع هم آواز کند .

که : آزادی ام اسیر پسند عوام گردد .

که : دینم , درپس وجهه دینی ام دفن شود

که : عوام زدگی , مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد

که : آنچه را حق می دانم به خاطر آنکه بد می دانند کتمان کنم !

نگاه خیام به ارزش شادی

نگاه خیام به ارزش شادی
  
 روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...

خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : « کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند » .
و هم او در جایی دیگر می گوید : « آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند » .


امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم .

 

توصيف ايرانيان از نظر يک ديپلمات انگليسي


به نقل از کتاب همه آدمهای شاه
نوشته استیون کینزر
 
انگلستان در سال 1329 گروه تحقیقاتی را تشکیل می دهد تا علت و زمینه های بحران در ایران را پیدا کند.
از جمله پژوهش در مورد روانشناسی ایرانیان بوده، که یک دیپلمات انگلیسی بعد ازتحقیق اینگونه ایرانیان را توصیف می کند : گرچه از قدمت این پژوهش خیلی سال هست که میگذرد وهمچنین به درستی یافته های ان هم میتوان به راحتی شک کرد،چرا که بخشی زیادی از مردم ایران اینگونه نیستند،،اما براحتی میتوان باز هم این عوامل را در نظام شخصیتی برخی از ایرانیانی که در چرخه ی سیاست و یا اقتصاد و یا فرهنگ حک.متی فعال هستند  پیدا کرد
 
·         “ ریا کاری بدون دستپاچگی،
·         اعتقاد به قضا و قدر،
·         اهمیت ندادن به زجر کشیدن …
·         ایرانیان عادی تو خالی و بی اخلاق وهمیشه مشتاق قول دادن در قبال کارهایی اند که قادر به انجام دادنش نیستند ویا اصلاً قصد انجام دادنش را ندارند.
·         اهل طفره رفتن،
·         فاقد انرژی و استقامت،
·         اما تابع قدرت و انضباطند.
·         بالاتر از همه، از توطئه و تبانی لذت می برند
·         و هر زمان که منافعشان حکم کند، به آسانی از اعمال غیر اخلاقی تبعیت می کنند.
·         ایرانی دروغگویی ماهر است،
·         اما انتظار ندارد که گفته هایش را باور کنند.
·         ایرانیها در زمینه های فنی به راحتی معلوماتی سطحی کسب می کنند و خود را متقاعد میسازد که به معلوماتی عمیق دست یافته اند.”
 
تحقیقات انگلیسی ها در مورد ایرانی ها زمانی جوابی غیر از این خواهد داد که هر یک از ما تصمیم بگیریم در مقابل این عادات زشت ریشه دار تاریخی مان مقاومت کنیم و هزینه اش را بپردازیم
سعی کردن برای تغییر عرف یعنی در خلاف جهت جریان  رودخانه شنا کردن.
آیا ما آدم های مبارزی هستیم؟ویا ایا میتوانیم با این عادت های زشت مبارزه کنیم؟...وهمانی باشیم که فرهنگ و هنر و اسطوره ی تاریخی ما به داده است؟


ایزدمان نگهدارمان باشد از این صفات بد
 
 

آموزش زبان ترکی

1- هرگاه حرف ب ساکن قبل از ر بیاید جای آنها
کبریت **** کربیت تبریز *** تربیز


2- حرف گ در اول کلمه ق و در سایر موقعیتها ج ادا میشود:
گازوئیل *** قازوئیل تگرگ *** تجرج


3- گاه حرف ه در آخر کلمه به "ی" و در برخی انواع گویش به صدای او تبدیل میشود:
گوجه فرنگی *** قوجی فرنجی (یا همان گیرمیز بادیمجان)
ماهی تابه *** مایتابو


4- صدای ق به صدای گ و حرف گ در اول کلمه با صدای ق ادا می شود. در برخی موارد ق حذف میشود:
قند *** گند
گلابی *** قلابی
آقای رئیس *** آی رئیس


5- گاه حرف "ی" بعد از حرف با صدای کسره با صدای و تلفظ میشود:
مدیر *** مدور


6- بعد از حروفی که در کلمه با صدای کسره ادا میشوند یک "ی" اضافه میشود:
مثال *** میثال
ابتدا *** ایبتیدا
چراغ *** چیراگ


7- حرف ک هیچگاه با صدای ک ادا نشده و بسته به موقعیت حرف در کلمه، موقعیت کلمه در جمله و نوع وضع عصبی گوینده، محل تولد گوینده، وضع آب و هوا و ... با صداهای(ش خ چ ق) ادا شده و گاه اصلا ادا نمی شود:
-من به تک تک سوالات شما پاسخ خواهم *** من بی تشتچ سوالات شما پاسخ خواهم داد.
-مرتیکه کثافت درست رانندگی کن *** مرتیچه چثافت درست رانندجی قن
-سلام آقای دکتر *** سلام آی دتر
-زبان بیسیک زبان ***بیسیخ
-چکار می کنی؟ *** چخار موقونو ؟


8- معمولا افعال در حالت اول شخص به صورت دوم شخص بیان میشوند.
من با شما نبودم *** من به شما نبودی !


9- ضمیر ملکی متصل دوم شخص به صورت سوم شخص بیان میشود:
حالت خوبه ؟ *** حالش خوبی

 

وسعت درک

كودكي كه لنگه كفشش را امواج از او گرفته بود، روي ساحل نوشت: دريا دزد است.


مردي كه از دريا ماهي گرفته بود، روي ساحل نوشت: دريا سخاوتمندترين سفره هستي است.


موج دريا آمد و جملات را با خود محو كرد و اين پيام را به جا گذاشت: برداشت ديگران در مورد خود را در وسعت خويش حل كنيم.

اولین زنان بزرگ ایران


اولین زن وکیل دادگستری:"یکاترینا سعیدخوانیان" متولد1278 اولین زن ایرانی که پس از تحصیل در رشته قضایی در روسیه به سال 1327 در تهران پروانه وکالت گرفت و به کار پرداخت.


اولین زن تاجر ایرانی: "مهین افشار" در سال 1336 موفق به دریافت کارت بازرگانی شد.


اولین زن سرتیب ایرانی:"مرضیه ارفعی" در سال 1312 با درجه هم ردیف سروانی در ارتش

مشغول خدمت شد و در سال 1338 به عنوان اولین زن به درجه سرتیپی رسید.


اولین زن روزنامه نگار:"صدیقه دولت" در اصفهان به سال 1297 مجله" جمعیت نسوان وطن خواه" و مجله " زبان زنان" را منتشر کرد.


اولین زن خلبان:"عفت تجارتی" در سال 1318 در 22 سالگی برای اولین بار و به عنوان اولین زن در رشته خلبانی نام نویسی کرد و در همان سال اولین پرواز خود را با هواپیمای تایگرموس انجام داد.


اولین زن پرستار:"فاطمه توانایی" که در سال 1310 در آموزشگاه کوچک در شهر رشت نام نویسی کرد. او در سال 1314 در این رشته فارغ التحصیل شد.


اولین هنرمندان زن تاتر:اولین زنان که روی صحنه رفتند دو تن از زنان ارمنی به نام های " وارتوتریان"و"سراکالندریان" بودند.


اولین زن آوازه خوان:"قمرالملوک وزیری" که صفحه پر کرد و پس از او "ملوک ضرابی" بود.