هوش هیجانی ( EQ )
هوش هیجانی (عاطفی)، یعنی صداقت، یعنی آگاهی نسبت به احساسات خودمان و دیگران.
هوش هیجانی (عاطفی)، توانایی برای مدیریت اضطراب و کنترل تنش ها و انگیزه، امیدواری و خوش بینی در مواجهه با موانع در راه رسیدن به هدف است
هوش هیجانی (عاطفی)، در حقیقت راهی است برای زیرک بودن.
هوش هیجانی (عاطفی)، همدلی است، درک این که اطرافیان شما چه احساسی دارند.
-هوش هیجانی (عاطفی)، یک نوع مهارت اجتماعی است، همراهی با مردم، مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایی ترغیب و رهبری دیگران. "
هوش هیجانی (عاطفی) یا هوش اجتماعی شامل 4 مهارت است:
خود ( Self )
دیگران (Others )
آگاهی (Awareness )
اقدام ( Action)
هوش عاطفي را با توجه به ويژگي ها و کارکردهاي آن به صورت زير تعريف کرده اند، هوش عاطفي مهارتي است که دارنده آن مي تواند از طريق خودآگاهي، روحيات خود را کنترل کند، از طريق خود مديريتي آن را بهبود بخشد، از طريق همدلي، تاثير آن ها را درک کند و از طريق مديريت روابط به شيوه اي رفتار کند که روحيه خود و ديگران را بالا ببرد(خائف الهي و دوستار،2004،ص٥).
دکتر دانیل گلدمن در کتابش به نام کارکردن با هوش هیجانی میگوید «هوش هیجانی مشتمل بر پنج قابلیت است که سه قابلیت آن در رابطه با تعامل فرد با خودش (درونفردی) و دو قابلیت دیگر در رابطه با نحوه ِ برخورد فرد با دیگران (برونفردی) است».
این پنج قابلیت عبارتند از:
1-خودآگاهی: هوش هیجانی با خودآگاهی آغاز میشود که ارتباط نزدیکی با ارزشها، نقاط قوت و ضعف شما دارد تا بتوانید همزمان از طریق روش مناسب و سازنده احساسات خود را ابراز کنید.
2-خودگردانی (مدیریت برخورد): خودگردانی عامل اصلی در پذیرش مسوولیت اعمالیست که انجام میدهیم. مدیریت بر احساس خودتان باعث میشود وقتی با هیجانی روبرو میشوید با انتخابی منطقی و دلایل کافی رفتاری صحیح در پیش گیرید.
3-خودانگیزشی: تشویق و ترغیب افراد به تلاش بیشتر و مقاومت در مقابل افکار مایوسکننده است. بر اساس نظریه ِ دانیل گلدمن، مجریان و کارگزاران برتر بر موانع موجود غلبه کرده و میتوانند بر محیط و شرایط موجود تاثیرگذار باشند.
4-آگاهی اجتماعی که شامل همدلی، آگاهی سازمانی و انگیزه خدمت می باشد . توجه به احساسات دیگران و همدلی فرد را وادار میکند که دنیا را ازدریچه ِ چشم دیگران ببیند. به طور خلاصه، همدلی نیازمند درک، شناخت و پاسخ مناسب به هیجانهای دیگران است.
5- مهارت های اجتماعی که شامل روابط موثر ،توان تاثیرگذاری، رهبری، مدیریت تعارض ایجاد رابطه و کار گروهی می باشد.این قابلیت به فرد کمک میکند به طور دائم و مستمر و به طور مثبت با دیگران ازتباط برقرار کند. روابط موثر، موجب اجماع و توافق عمومی شده و از اهداف گروهها حمایت میکند.
هوش هيجانی میتواند مزايای شغلی فراوانی از قبيل بهبود ارتباطات و كاهش تعارضات در محيط كار به دنبال داشته باشد. با برقراری ارتباط میتوانيد اعتماد افراد را به دست آوريد. در محيط كار، اول نيازمند اعتمادسازی هستيد.
تاثير رفتار و حركات، به مراتب بيشتر از ادای كلمات است. بيش از 65 درصد ارتباطات را علايم تنگفتاری (زبان بدن) تشكيل میدهد. ارسال پيامها صرفا در قالب كلمات صورت نمیگيرد بلكه میتواند به وسيله ِ حركات بدن نيز ارسال شود، لذا هوش هيجانی كمك میكند تا پيامها را بهتر مديريت كنيد.
هوش هيجانی در محيط كار میتواند به عنوان يك مزيت تلقی شود. ارتقاء شغلی هر فرد بستگی به مهارتهای هوش هيجانی دارد. بنابراين هوش شناختی (IQ) نمیتواند پيشبينیكننده ِ خوبی برای موفقيتهای شغلی فرد باشد.
هوش شناختی میتواند فرد را تا دم درب موفقيت ببرد ولی اين هوش هيجانیست كه از ابتدا میتواند از شما يك مجری و كارگزار برتر بسازد.به هنگام استخدام كاركنان به مهارتهای فنی آنان نيازمند هستيد اما موضوع به همينجا ختم نمیشود، چون اگر اين افراد دارای بهترين مهارتهای فنی هم باشند ولی عنان خود را به دست روزگار بسپارند و كنترلی بر هيجانهای خود نداشته باشند در انجام وظايف حتما شكست میخورند.
داشتن مهارتهای فنی برای انجام كار مهم هستند، مشاغلی مانند حسابداری، هتلداری، امور اداری و تحقيق و پژوهش نيازمند مهارتهای خاصی هستند، اما بايد بدانيم برای انجام وظايف به انسان نياز داريم و مهم است كه بپذيريم همه ِ ما دارای هيجانهايی هستيم.
بنابراين هوش هيجانی عامل مهمی در تحقق اهداف تجاریست و موجب افزايش بهرهوری، كاهش اتلاف زمان و غيبتهای ناشی از بيماری كاركنان میشود.
هوش هيجانی موجب افزايش چرخه ِ نوآوری ميان كاركنانی میشود كه ايدههای جديد را مطرح میکنند، بهبود میبخشند و يا در نهايت اجرا میكنند.
هوش هیجانی باعث می شود تا مدیران با کارکنان خود رابطه انسانی و دوستانه ای داشته باشند . مطالعات موسسه گالوپ بر روی 000/000/2 نفر از کارکنان 700 شرکت آمریکایی نشان می دهد میزان عملکرد موثر کارکنان و عدم تمایل آنان به ترک خدمت بستگی زیادی به نحوه ارتباط مدیر با آنان دارد (زیپکین 2000(
تحقیقات دانشگاه اسوین بورن در ملبورن نشان می دهد مدیرانی که به تقویت و گسترش قابلیت های هوش هیجانی در کارکنان پرداخته اند به احتمال زیاد کارکنان با استرس های شغلی بهتر مقابله کرده ، غیبت کمتری داشته و رضایت مندی آنها از سازمان بیشتر است .
مطالعات دکتر آلن واتکینز از مرکز مدیریت منابع انسانی هانتر هانت نشان می دهد مدیران و اعضای هیات مدیره یک شرکت بزرگ نفتی که آموزش بهبود قابلیت های هوش هیجانی را طی کرده بودند علاوه بر منافع تجاری از مزایای فردی زیر نیز بهره مند شدند:
1- مدیران قبل از طی دوره آموزشی هوش هیجانی اظهار داشتند که 24 درصد طول روز دچار اضطراب و استرس بودند که شش هفته پس از گذراندن آموزش این رقم به 13 درصد کاهش یافت .
2- اختلالات ناشی از بیخوابی مدیران از 25 درصد در شبانه روز به 10 درصد کاهش یافت و این مدیران می گفتند پس از طی دوره آموزشی هوش هیجانی سرحالتر ، با نشاط تر و با گشودگی ذهن بهتر در اداره حضور می یافتند .
3- جالب ترین نتیجه این گزارش کاهش چشمگیر فشار خون این مدیران پس از آموزش هوشرهیجانی بود . قبل از حضور در آموزش میانگین فشار خون مدیران 2/13 بر 4/8 بود . شش هفته پس از آموزش میانگین فشار خون 3/12 بر 9/7 کاهش یافت که اگر این کاهش فشار خون از طریق درمان دارویی می خواست صورت گیرد موفقیت آن حدود 60 درصد بود .
هوش هیجانی از آنجائیکه نقش مهمی در کنترل و مدیریت هیجانها دارد می تواند درحوزه های زیر به سازمان کمک کند .
1- سرمایه فکری: در دنیای اقتصاد دانش محور و نوآورگرا عامل هوشمندی کارکنان نقش مهمی دارد یکی از مهمترین وظایف مدیریت توسعه و پرورش سرمایه فکری کارکنانش است . هیجانها مستقیماً بر میزان سرمایه فکری تاثیرگذارند . تحقیقات نشان می دهد وقتی کارکنان در حالت هیجان منفی هستند افکارشان کمتر منعطف ، خلاق و نکته سنج است به عبارتی کارکنان وقتی دچار هیجانهای منفی هستند بیشتر شبیه افراد کر و لال و منگ هستند . وقتی کارکنان ناامید و دلسرد باشند هیچ علاقه ای ندارند که از خودشان انرژی، اشتیاق و نوآوری نشان دهند .
2- خدمت رسانی به مشتری/ارباب رجوع : رابطه بین حالت هیجانی کارکنان و نحوه خدمت رسانی و ارتباط با مشتری و ارباب رجوع کاملاً مشهود است . اگر کارکنان ناامید ، عصبی و مضطرب باشند هیچ آموزشی بجز هوش هیجانی نمی تواند خلاء فضا منفی خدمت رسانی را که حالت هیجانی بوجود آورده است جبران نماید . مطالعات نشان می دهد علت نارضایتی و کاهش مشتری تا 68 درصد بدلیل حالات هیجانی منفی کارکنان است .
3- پاسخگویی سازمانی: در دنیای پرشتاب امروز محیط های کسب و کار دائماً در حال تغییرند و لازم است سازمانها به این تغییرات توجه کرده و حساسیت به خرج دهند .هیجانها به اینکه کارکنان و مدیران به لحاظ سرعت و انعطاف چگونه واکنش نشان دهند اثر گذار است . اگر افراد شناخت درستی از محیط نداشته و یا تحت فشار روانی باشنددر مقابل تغییر مقاومت می کنند و به رفتارها و فرآیندها و نگرشها قدیمی محکم آویزان می شوند .
4- بهره وری: هیجان را عاملی مانند موتور محرک یک اتومبیل تشبیه می کنند وقتی کارکنان احساس شادی ، نشاط و انگیزه کنند انرژی بیشتری را صرف سازمان می کنند و در نتیجه بهره وری ارتقاء می یابد .
5- جذب و حفظ کارکنان : اگر سازمانی به رفتار خوب با کارکنان شهرت داشته باشد درآن سازمان کارکردن خیلی جذاب ، شیرین و دلچسب است . کارکنان شادتر احتمال اینکه در سازمان باقی بمانند زیاد است و هزینه نرخ جابجایی و انتقال کارکنان را به شدت کاهش می دهد ضمن اینکه توانایی جذب و بکارگیری لایق ترین کارکنان را خواهد داشت .
مطالعات پسیوریک و بایهم (1996) نشان می دهد سرپرستان واحدهای تولیدی که آموزش های قابلیت های هوش هیجانی مانند گوش دادن همدلانه ، مسله یابی ، روحیه دادن به کارکنان و توانمند سازی را طی کرده اند پس از طی دوره فوق توانستند :
1- زمان تلف شده بابت حوادث را تا 50 درصد کاهش دادند .
2- میانگین شکایات رسمی از 15 فقره در سال به 3 فقره کاهش یافت .
3-مازاد بهره وری تولید بالغ بر 000/250 دلار گردید .
4- میزان حوادث و سوانح کاری تا 70 درصد کاهش یافت .
چو ایران نباشد تن من مباد