ثروتمندترین فرد ایرانی در جهان کیست ؟

 پیر امیدیار : ثروتمندترین فرد ایرانی در جهان

نشریه فوربس که هر سال فهرست ثروتمند ترین افراد جهان را معرفی می‌کند، در جدیدترین فهرست خود که در برگیرنده 1062 میلیاردر جهان می‌باشد… پیر امیدیار در 21 ژوئن سال 1967 در پاریس متولد شد. پدر و مادر او ایرانیانی بودند که برای تحصیل به خارج از کشور رفته بودند.


مادر او الهه میرجلالی امیدیار مدرک دکترای زبانشناسی خود را از دانشگاه سوربن دریافت کرده بود و پدرش یک جراح بود. خانواده پیر زمانی که او 6 ساله بود به آمریکا مهاجرت کردند و پیر در واشنگتن بزرگ شد.پییر مراد امیدیار ایرانی الاصل را با دارایی 7/7 میلیارد دلاری در رتبه 120 جهانی اعلام کرد.امیدیار همچنین در فهرست میلیاردرهای آمریکایی نیز رتبه 54 را بدست آورد. پی یرامیدیار مدیر سایت ebay می باشد.

او که در شش سالگی به آمریکا رفته و در واشنگتن سکنی گزیده است از همان ابتدا به رایانه علاقه زیادی داشت که همین علاقه منجر به فارغ التحصیل شدن او در رشته علوم رایانه از دانشگاه ترفس شد. امیدیار در 28 سالگی در تعطیلات طولانی پایان هفته، کدهای رایانه ای اولیه ای را که در نهایت منجر به راه اندازی سایت معروف ebay شد را نوشت؛ سایتی که در حال حاضر 84 میلیون کاربر به آن مراجعه می‌کنند.

ریگ جن ، شگفت‌انگیز‌ترین اسرار‌آمیز‌ترین و ترسناک‌ترین منطقه ایران

شگفت‌انگیز‌ترین اسرار‌آمیز‌ترین و ترسناک‌ترین منطقه ایران

  ریگ جن

ریگ جن، شگفت‌انگیز‌ترین اسرار‌آمیز‌ترین و ترسناک‌ترین منطقه ایران است، با باتلاق‌های سهمگین که مرگ را برای هر موجودی زنده‌ای به ارمغان می‌آورد. اتفاقات بی‌پاسخ و توجیه نشده بسیاری در این منطقه روی داده است و نمک‌زار‌های این منطقه محل قتل و دفتن موجوات زنده بسیاری بوده است.


هفته نامه سیاحت-تجارت نوشت: آیا در ایران منطقه‌ای ملقب به «مثلث برمودا» وجود دارد؟ آیا تا به حال از بیابانی به نام «ریگ جن» چیزی شنیده‌اید؟ منطقه‌ای کویری و پر از تپه‌های ماسه‌ای که در جنوب سمنان، شرق دریاچه نمک، شمال چوپانان و اناراک و غرب جندق قرار دارد. “ریگ جن” منطقه‌ای کویری و دارای تپه‌های ماسه‌ای در کویر مرکزی ایران است و به دلیل وسعت زیاد و نداشتن چشمه یا چاه آب، در گذشته‌های دور، محل عبور کاروان‌ها نبوده و فقط در سال‌ها اخیر، چند گروه از محققان و سیاحان به آن منطقه رفته‌اند.

فرو رفتن در گل و لجن در «ریگ جن»، شاید یکی از خطرناک‌ترین اتفاقاتی باشد که ممکن است گریبانگیر مسافران ناوارد شود و آنها را به کام مرگ بکشاند. سال‌های متمادی، هیچکس جرات آنکه ب9 «ریگ جن» سفر کند و راز این کویر اسرار‌آمیز را کشف کند، نداشت، یا اگر حتی جراتش را هم داشت،‌ به دلیل ناآشنایی با منطقه در راه می‌ماند، اما بالاخره چند سال پیش، طلسم «ریگ جن» توسط علی پارسا،‌کویر‌شناس مقیم آمریکا شکسته شد. او به همراه آقای میرانزاده، رئیس وقت پارک ملی کویر، با هواپیما بر افراز ریگ جن رفتند تا ثابت کنند که هیچ چیز شگفت‌انگیزی در ریک جن وجود ندارد.

علی پارسا، اما یک سال بعد، با ماشین وارد «ریگ جن» شد و بعد از آن بسیاری از کویرنوردان از «ریگ جن» گذشتند. البته با تجهیزات کامل، که نه گرفتار روح شدند و نه جن زده!

مهمترین مسئله اینکه اگر تا به حال کویر نوردی نکرده‌اید و به اصطلاح حرفه‌ای نیستید، برای اولین تجربه، به هیچ عنوان «ریگ جن» را برنگزینید که در این صورت، رفتنتان با خودتان است و برگشتنتان با خدا، حتی اگر هم حرفه‌ای هستید، حتماً به طور گروهی به این منطقه سفر کنید. بهترین وسیله برای سفر به این منطقه جیپ‌های سبک وزن است، نقشه را هم فراموش نکنید، چون سفر به «ریگ جن» بسیار خطرناک است.

برای سفر به «ریگ جن» حداقل باید به اندازه دو هفته آب، بنزین، غذا و وسایل فنی ماشین را به همراه داشته باشید. در ضمن، بلد محلی را فراموش نکنید، چون محلی‌ها معمولاً آدم‌های کار کشته‌ای هستند و علاوه بر تعیین مسیر، حتی در شرایط سخت، خیلی خوب می‌توانند راهنمایی‌تان کنند. بخشی از منطقه، نسبتاً مسطح‌تر است با تپه‌ها کوچک‌تر، بنابراین عبور از آن نسبتاً آسان به نظر می‌رسد ولی با کمی پیشروی، با کم شدن ارتفاع به اراضی باتلاقی می‌رسید که اینجا تقریباً جنوب منطقه است. اصرار برای عبور از این اراضی باتلاقی می‌رسید که اینجا تقریباً جنوب منطقه است. اصرار برای عبور از این اراضی باتلاقی می‌رسید که اینجا تقریباً جنوب منطقه است. اصرار برای عبور از این اراضی باتلاقی بی‌فایده است،بنابراین بهتر است از سمت شمال غربی به حرکتتان ادامه دهید. وقتی آخرین کوه‌هایی که 2300 متر ارتفاع دارند را رد کردید، به بخش شمالی «ریگ جن»می‌رسید. از اینجا، کوه دماوند را هم می‌توانید ببینید. با ادامه این مسیر، به پارک ملی کویر می‌رسید.

اگر شما مسیر دیگری را می‌پسندید، می‌توانید با استفاده از نقشه و راهنما، مسیر جدیدی را تجربه کنید،‌ اما تمام سختی‌ها و بالا و پایین‌ها، یک طرف و آسمان پرستاره شب‌هایی ریگ‌ جن هم یک طرف. خوابیدن روی شن‌های روان، روی تپه‌ای بلند و چشم‌ دوختن به آسمانی که حتی یک نقطه سیاه ندارد و شهاب سنگ‌هایی که هر از گاهی مثل تیر فرشتگان حافظ زمین، که شیاطین را از نزدیک شدن به زمین باز می‌دارند، تمام خستگی روزانه و در شن و باتلاق فروفتن را از تن شما می‌زداید!

محلی‌های این منطقه، چوپان‌ها و ساربان‌ها معتقدند که اگر کسی پایش به ریگ جن برسد، بلافاصله ناپدید و توسط ارواح و موجودات ماورایی به قلب ریگ‌جن فرستاده می‌شود!

یکی از کاوشگران می‌گوید که حتی شتر‌های اهالی کویر هم وقتی به این منطقه می‌رسند، می‌ایستند و به هیچ عنوان حرکت نمی‌کنند!

آیا واقعاً این منطقه مثلث برمودای ایران است؟ «آلفونز گابریل» اتریشی و یک کاوشگر سوئدی قصد داشتند این منطقه را کشف کنند، اما هیچ کدام نتوانستند از این بخش از کویر عبور کنند و ناچار به سمت یزد برگشتند.

ریگ جن، شگفت‌انگیز‌ترین اسرار‌آمیز‌ترین و ترسناک‌ترین منطقه ایران است، با باتلاق‌های سهمگین که مرگ را برای هر موجودی زنده‌ای به ارمغان می‌آورد. اتفاقات بی‌پاسخ و توجیه نشده بسیاری در این منطقه روی داده است و نمک‌زار‌های این منطقه محل قتل و دفتن موجوات زنده بسیاری بوده است.

کودکان  وحشی که توسط حیوانات بزرگ شده‌اند

کودکان پرورش یافته در حیات وحش

كودك وحشي (Feral Child)، به كودكي اطلاق مي‌شود كه از سنين بسيار پايين، دور از اجتماع انساني زيسته است و از مراقبت و عواطف انساني، رفتارهاي اجتماعي و از همه مهم‌تر زبان بشري، چيزي نمي‌داند (يا تجربه‌ي بسيار كمي از آن‌ها دارد). بعضي از اين كودكان وحشي توسط ديگران(معمولاً والدين خودشان) زنداني بوده‌اند؛ گاه، والديني كه نمي‌توانند از پس اختلالات جسمي و ذهني كودكانشان بربيايند، آنان را به حال خود رها مي‌كنند. كودكان وحشي پيش از آن كه به حال خود رها شوند يا از خانه فرار كنند، ممكن است مورد سوء استفاده‌ي شديدي قرار گرفته باشند يا آسيب‌هاي رواني جدي بر آن‌ها وارد آمده باشد. طبق گزارش‌ها، برخي از اين كودكان، توسط حيوانات، بزرگ مي‌شوند و برخي ديگر، به تنهايي در طبيعت وحشي، روزگار مي‌گذرانند. بيش از صد مورد كودك وحشي گزارش شده است. ما 10 تا از آن‌ها را كه در زمان خود معروف شده‌اند، در اينجا مي‌آوريم.
10) دينا سانيچار، پسر گرگي هند (Dina Sanichar, the Indian Wolf Boy)
تاريخ پيدا شدن: 1867
سن هنگام پيدا شدن: 6
محل: سكندرا
مدت زمان زندگي در طبيعت: 6 سال
حيوانات: گرگ‌ها
گفته مي‌شد «دينا سانيچار»، يكي از پسرهايي كه در پرورشگاه سكندرا زندگي مي‌كرد، دچار معلوليت‌هاي ذهني است. او را در سال 1867، هنگامي كه شش سال سن داشت، از غار گرگ‌ها بيرون آوردند. چند شكارچي در جنگل‌هاي «بلندشهر» از ديدن پسري كه روي چهار دست و پا دويده و به دنبال يك گرگ، وارد لانه‌ي گرگ‌ها شد، در شگفت ماندند. اين چنين بود كه دينا سانيچار پيدا شد. آن‌ها با استفاده از دود، گرگ و همراهش را بيرون آوردند و گرگ را با شليك گلوله كشتند.
دينا، در ابتدا، عادات يك حيوان وحشي را از خود بروز مي‌داد؛ او جامه‌هايش را مي‌دريد و از زمين غذا مي‌خورد. دينا سرانجام غذاي پخته را با غذاي خام جايگزين ساخت اما هرگز صحبت كردن نياموخت. ظاهراً دينا به تنباكو هم معتاد شد. وي در سال 1895 مُرد.
                                                                   بقیه در ادامه مطلب
ادامه نوشته

داستانهای  زندگی

اشتباه فرشتگان

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .

پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد :
جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟

از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و
جهنميان را هدايت مي كند و...

حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند.

----------------------------------------------------------
*مرد کور*

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش
قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه
نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه
بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی
او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او
گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد
که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای اوخبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

----------------------------------------------------------
یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای
برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد
فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب
می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

----------------------------------------------------------

نخستين درس مهم - زن نظافتچى

من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال اين بود:
«نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چيست؟»
من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً
شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا بايد می‌دانستم؟
من برگه امتحانى را تحويل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن
که از کلاس خارج شوم دانشجويى از استاد سوال کرد آيا سوال آخر هم در بارم‌بندى
نمرات محسوب می‌شود؟
استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسيارى ملاقات
خواهيد کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند، حتى اگر تنها کارى که می‌کنيد لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد.
من اين درس را هيچگاه فراموش نکرده‌ام.

سومين درس- هميشه کسانى که خدمت می‌کنند را به ياد داشته باشيد

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه
فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.

- پسر پرسيد: بستنى با شکلات چند است؟

- خدمتکار گفت: ٥٠ سنت پسر کوچک دستش را در جيبش کرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد:
- بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به اين که تمام ميزها پر شده بود و عده‌اى بيرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت:
- ٣٥ سنت
- پسر دوباره سکه‌هايش را شمرد و گفت:
- براى من يک بستنى بياوريد.
خدمتکار يک بستنى آورد و صورت‌حساب را نيز روى ميز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت.
هنگامى که خدمتکار براى تميز کردن ميز رفت، گريه‌اش گرفت. پسر بچه روى ميز در
کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود.
يعنى او با پول‌هايش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام
دادن برايش باقى نمی‌ماند، اين کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود....

چهارمين درس مهم- مانعى در مسير

در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در
گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از
بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به
راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا
دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و
شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد
از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار
سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى
زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و
يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.
آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!
«هر مانعى= فرصتى

--------------------------------------

خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.

زرتشت

تکرار شق القمر در سال 1390 خورشیدی

شق القمر تکرار می شود
 
 از اتفاق روز 5 شهریور مطلع باشید و به دیگران هم خبر دهید. امسال را به خاطر بسپارید 

روز 5 شهریور تمام دنیا در انتظار 

کره مریخ به بالاترین درجه درخشش در آسمان شب در 5 شهریور خواهد رسید

اون به اندازه کره ماه تمام بزرگ با چشم غیر مسلح به نظر خواهد رسید

این وقتی است که در روز 5 شهریور کره مریخ به فاصله 634 مایلی خود به زمین میرسد

حتما در راس ساعت 12:30 بعد از ظهر ( نیمه شب) آسمان را تماشا کنید

به نظر خواهد رسید که آسمان دو ماه دارد 

این امر 1200 سال دیگر دوباره اتفاق خواهد افتاد
 
این لحظه را با دوستان خود شریک شوید زیرا هیچکس زنده ای دوباره این اتفاق را نخواهد دید
 

مادر

مادر....
 
ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن پسري را از خواب بيدار كرد...پشت خط مادرش بود پسر با عصبانيت گفت:چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كرده اي ؟
مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي فقط خواستم بگويم تولدت مبارك...
پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد.صبح سراغ مادرش رفت وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت...ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود...